سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبّت انسان به برادرانش، برایش نزد خداوند، فضیلتی به شمار می رود. [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :1
کل بازدید :17039
تعداد کل یاداشته ها : 10
103/2/11
1:4 ع

به یاد مسلمانان مظلوم و بی پناه میانمار

در عصر تمدن در کشور میانمار هزاران نفر از مسلمانان به وضع هولناکی ـ که زبان قاصر از بیان آن است ـ  قتل عام می شوند، به زنان آنها تجاوز می شود، زنده زنده در آتش سوزانده می شوند و .... اما دیدبان حقوق بشر و سازمانها و نهادهای حقوق بشری که حکم اعدام زن فاجر شوهر دار را علم می کنند و جنجال به پا می کنند، خود را به کوری و کری زده ذره ای واکنش نشان نمی دهند. اینها ادامه دهندگان راه اصحاب اخدود اند با این فرق که آنها در عصر جاهلیت قدیم می زیسته اند و اینها در عصر جاهلیت مدرن. و انشا الله بزودی نتیجه کردار زشتشان را خواهند دید.

قال امیرالمومنین علی(ع):

وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ؛

فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا؛

وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا؛

مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ؛

ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ ؛

مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ؛

فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً؛

بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً.

به من خبر رسیده که یکى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانى که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده؛

و خلخال و دستبند، گردن بند، و گوشواره‏هاى آنها را از تن‏شان بیرون آورده است...

در حالى که هیچ وسیله ‏اى براى دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته‏ اند،

آنها با غنیمت فراوان برگشته‏ اند؛

بدون این که حتى یک نفر از آنها زخمى گردد و یا قطره‏اى خون از آنها ریخته شود؛

اگر به خاطر این حادثه مسلمانى از روى تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد؛

و از نظر من سزاوار و بجا است.

نهج البلاغه، خطبه 27.

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (8) الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (9)

سوره بروج (85): آیات 1 تا 9

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به آسمان که داراى برج هاى بسیار است.

و سوگند به آن روز موعود.

 شاهد و مشهود

مرگ و عذاب بر شکنجه‏گران صاحب گودال (آتش) باد.

گودالهایى پر از آتش شعله‏ ور.

هنگامى که در کنار آن نشسته بودند.

و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مى‏ دادند (با خونسردى) تماشا مى‏ کردند!

هیچ ایرادى بر آنها (مؤمنان) نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.

همان خدایى که حکومت آسمانها و زمین از آن او است و بر همه چیز گواه است.

 

اصحاب اخدود چه کسانى بودند؟

«اخدود» به معنى گودال بزرگ یا «خندق» است، و منظور در اینجا خندقهاى عظیمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه‏ گران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.

در اینکه این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده، و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان گفتگو است.

معروفتر از همه آن است که مربوط به «ذو نواس» آخرین پادشاه «حمیر» در سرزمین یمن است.

توضیح اینکه: ذو نواس که آخرین نفر از سلسله گروه حمیر بود به آئین یهود درآمد، و گروه حمیر نیز از او پیروى کردند، او نام خود را یوسف نهاد، و مدتى بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند که در سر زمین نجران (در شمال یمن) هنوز گروهى بر آئین نصرانیتند، هم‏مسلکان ذو نواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آئین یهود کند، او به سوى نجران حرکت کرد، و ساکنان آنجا را جمع نمود، و آئین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولى آنها ابا کردند حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر کردن از آئین خود نبودند.

ذو نواس دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد، به طورى که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید!

بعضى افزوده‏ اند که در این گیرودار یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت، و از ذو نواس شکایت کرد و یارى طلبید.

قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه ‏اى به پادشاه حبشه مى ‏نویسم که او مسیحى است و همسایه شما است، و از او مى‏ خواهم شما را یارى دهد، سپس نامه‏ اى نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسیحیان نجران را خواست مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى آمد، و نجاشى از شنیدن این داستان سخت متاثر گشت، و از خاموشى شعله آئین مسیح ع در سرزمین نجران افسوس خورد، و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت.

لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت سپاه ذو نواس را شکست دادند، و گروه زیادى از آنان کشته شد، و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد .

بعضى از مفسران نقل کرده‏اند که طول آن خندق چهل ذراع، و عرض آن دوازده ذراع بوده است (هر ذراع تقریبا نیم متر است و گاه به معنى گز، که حدود یک متر است به کار مى‏ رود) و بعضى نقل کرده ‏اند هفت گودال بوده که‏ هر کدام وسعتش به مقدارى که در بالا ذکر شده بوده است.

از آنچه در بالا گفتیم روشن مى‏ شود که این شکنجه‏ گران بیرحم، سرانجام به عذاب الهى گرفتار شدند و انتقام خونهایى که ریخته بودند در همین دنیا از آنها گرفته شد، و عذاب حریق و سوزنده قیامت نیز در انتظارشان است.

این کوره‏ هاى آدم‏سوزى که به دست یهود به وجود آمد احتمالا نخستین کوره‏ هاى آدم‏سوزى در طول تاریخ بود، ولى عجب اینکه این بدعت قساوت‏بار ضد انسانى سرانجام دامان خود یهود را گرفت، و چنان که مى‏دانیم گروه زیادى از آنها در ماجراى آلمان هیتلرى در کوره‏هاى آدم‏سوزى به آتش کشیده شدند، و مصداق «عذاب الحریق» این جهان نیز در باره آنها تحقق یافت.

علاوه بر این ذو نواس یهودى بنیانگذار اصلى این بناى شوم، نیز از شر اعمال خود بر کنار نماند.

آنچه در بالا در مورد اصحاب اخدود گفته شد، موافق نظریه معروف و مشهور است ولى روایات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که نشان مى‏دهد اصحاب اخدود تنها در یمن، و در عصر ذو نواس نبودند، تا آنجا که بعضى از مفسران ده قول در باره اصحاب اخدود نقل کرده‏اند! در روایتى از امیر مؤمنان على ع مى‏خوانیم که فرمود: مجوس اهل‏ کتاب بودند و به کتاب آسمانى خود عمل مى‏کردند، یکى از پادشاهان آنها با خواهر خود همبستر شد و آن زن از پادشاه خواست که ازدواج با خواهر را مجاز بشمرد، ولى مردم نپذیرفتند و زیر بار نرفتند، و پادشاه عده‏اى از مؤمنان را که سخن او را قبول نکردند در خندقى از آتش افکند.

و این در مورد اصحاب الاخدود فارس است، و در مورد اصحاب اخدود شام نیز نوشته‏اند در آنجا مردم مؤمنى مى‏زیستند، و آنتیاخوس آنها را در خندق آتش افکند.

بعضى نیز این ماجرا را مربوط به اصحاب دانیال پیامبر معروف بنى- اسرائیل و یارانش دانسته‏ اند که در کتاب دانیال از تورات به آنها اشاره شده، و ثعلبى هم اخدود فارس را بر آنها منطبق ساخته است.

هیچ بعید نیست که اصحاب اخدود شامل همه اینها و مانند آن بشود، هر چند مصداق معروف و مشهور آن همان داستان ذو نواس در سرزمین یمن است. (تفسیر نمونه، ج‏26، ص 327 تا 340)